- پیکار جو
- پیکارجوی: سپهبد شگفتی بماند اندرو بدو گفت کای ماه پیکار جو، (شا. لغ)
معنی پیکار جو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که پیکار جوید آنکه رزم کردن خواهد پیکار جو: هر آنگه که شد پادشاه کژ گوی ز کژی شود زود پیکار جوی. (شا. بخ 2288: 8)
پیکارجوینده، جنگجو، رزم جو
آنکه پیکار کشد جدلی: خصیم پیکارکش
ملامت جوی